آن غروب غم انگیز عمرم
دام عشقت به راهم ندیدم.

ناسپاسی نمودم خدایا
دانه بردم ودامت ندیدم.

تخت دل را که شاهش توبودی،
وای! می بینم از بن گسسته

هر طرف راه شیطانیم پیش
می کشد دل،به پای شکسته

یک غروبم دگر ،دام بر نه
تا ندانم سرم را زپایم

یاریم کن که در راه عشقت
غول خود را به پی برسپارم.



:: بازدید از این مطلب : 523
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29